عارفه مرادی

تراوشات ذهنی یک نویسنده و شاعر اسدآبادی

عارفه مرادی

تراوشات ذهنی یک نویسنده و شاعر اسدآبادی

آخرین مطالب

۱۳ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

 

‍ 

‍ 

‍ ‍ وقتی بنی صدر دستور تخلیه پادگان را داده بود....

🔶شهید شیرودی گفت : با هلیکوپترم بلند میشوم هرکسی خارج بشود میزنمش؛اینطور برای امامشان #سرباز بودن...!
معنی کامل ذوب در ولایت وآتش به اختیار بودن در زمان لازم ""

 🔷برای نظام شکلک در نیاوریم  انسانیت را لااقل از دست ندهیم .

 

🔹 امام خامنه ای :

خون شهیدان عزیز ما بهای بزرگی است که ملت ایران برای حفظ شرف و استقلال و دین و عزت خود پرداخته است.

 

🔶سیره ی شهدا همین است به دنبال بافتن کلاهی ازین نمدها نبودند ونیستند "کسی را پله ی ترقی خود،نمی کردند ، دنیای بی ارزش را به فریب خوردگانش واگذار کردند وسبکبال پر کشیدند ورفتندــ

 

 

🔶تاسف بر ما که آنها را نفهمیدیم وهنوز درگیر اندیشه های حقیر خود هستیم .

🔷یک کلام عرض کنم خدمتتان : بزرگید، عزیزید ، با نفوذید ، هر که هستید باشید فقط با نام شهدا برای خودتان  دنبال نان ونامی  نباشید 

🔶🔶شهدا همیشه نگاهمان میکنند

 


#عارفه_مرادی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۹ ، ۱۲:۴۲
برای فرمانده ام حبیب

 

ببین چگونه 
برایت هنوز دلتنگ است

کسی که بعد 
تو یک لحظه از تو دست 
نشُست
#نبودت

تک درخت مجنون من؛
دیگر نیستی که برای بودنت سطرها را قلقلک دهم؛ برای لبخندت، چشمانت، آغوش مملو از آرامشت، هزار بار بمیرم.
آری تو نیستی و من زمان زیادی‌ست صدایت را، که چون امواج دستان نوازنده بر کلاویه‌های پیانو نوایی دلنشین بر گوش من صادر می‌کنند؛ گم کرده‌ام.
 بزرگ و خوانا بر دیوار‌های این شهر پر از خاطره‌های من و تو بنویس امروز کوتاه شوند و خیال باطل برگشتنت 
 حس تعلق به تو انگار در دلم با رفتنت خفته است؛ اما اعتراف می‌کنم با اینکه نیستی و داشتنت فرض محالیست، در دشت آبی خیالت از همان روز نفس‌گیر؛ بسیار دویده‌ام و خسته از به دنبال تو گشتن؛ نشسته‌ام، کنار پنجره نه در گوشه اتاق پشت میز چوبی‌ام؛ آخر کنار پنجره اتاق که می‌نشینم، هوای برگشتنت حال عجیبی بر من تحمیل می‌کند و این امید واهی می دانم، چشمان مرا خواهد گرفت...
انگار چادر تنهایی شب،باز گریبانم را گرفت و من اما زمان زیادیست ستارگان را ملاقات نکرده ام؛ شاید تنها دلیل رفتن من به میهمانی بزرگ درخشش سنگ های آسمانی؛ بودن مثلا همیشگی تو بود.

 

وقتی آذر ماه که می آید،غم نبودنت ،پائیزم را پائیزتر میکند

 سالها ست که رفته ای ومن اینجا هرسال پائیز را بی مهر آغاز میکنم.همانطور که بهار زندگی مشترکم را بی حضورت آغاز کردم .امسال هم به یاد همه خوبی هایت ،دردفتر خاطراتم 

و به یادگار میگذارم
 

من که دیگر رویایی ندارم، آرزو ها همه چال شده اند در قبر بزرگ ذهن من، گذاشته ام سهم دیگری شود ستاره ام.
پرستو های خنده را به دشت بی رمق تنهایی کوچانده ام، چشمانم کویری شده اند بس که به در خیره شدم، دستان باریک تنهایی گلوی ذهنم را محکم می فشارند؛و افسوس است، که همانطور در چای داغ این روزمرگی حل می شود.
محبوب من؛ دلم تنگ است برایت ...
زمان زیادی ست ک قلم با جوهر دلتنگی زینت می دهد خطوط صاف کاغذ کاهی سرنوشت را...
نگاهی به گذشته بینداز، مرا به خاطر بیاور، باز خاطراتم را در ذهنت مرور کن؛
باور کن من همین حوالی ام، نزدیک تو که نه؛ نزدیک همان خاطرات خاموش، در یاد تو...!

تقدیم به سردار حبیب الله لطیفی

۱۳۴۱/۹/۱

آذر ماهی جان تولدت مبارک


#عارفه_مرادی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۹ ، ۲۱:۱۰
برای فرمانده ام حبیب

 

هوالحکیم

🔸  بسیجی های  جان بر کف 

خیلی دلم می خواهد که چیزی برای هفتۀ بسیج بنویسم. چیزی برای بسیجی ها و دل پاکشان. چیزی برای حال و هوای دوست داشتنی پایگاهها و رفاقت  های بی نظیر بچه ها ...

می دانم که این نوشته هم مثل بیشتر یادداشت های یهویی و دلی من به پایان نمی رسد ولی چه کنم که خواسته های دل زورشان از دستورات عقل بیشتر است و من باید با همین چند خط دلم را راضی کنم.

خدای من! چقدر این لقب « بسیجی » را دوست دارم. در روزهای دفاع بسیجی ها سرنوشت جنگ را مشخص کردند. بعد از جنگ هم در گلوگاههای مهم انقلاب گره کار به دست بسیجی ها باز شد. حالا هم فرهنگ بسیج در عراق و سوریه آقایی می کند ؛ 
لبیک به صحبت های ولی امر مسلمین جهان رهبر عزیزمان برای حضور نیرو های انقلابی  و ارزشی در میدان جهاد کوچه ها و خیابان ها معابرشهرها  همان بسیجیان و نیروهای انقلابی  آستین بالا زده اند گند زدایی برای مقابله با کرونا به صورت دائمی تا پایان این ویروس منحوس در کل شهرهای ایران انجام خواهند داد 
فقط یک جمله خدا قوت

 الحمدلله ...

حرف زیاد است ولی من خیلی حوصلۀ نوشتن ندارم. امیدوارم همین چند خط بهانه ای باشد برای ادای احترام به هشتاد و شش هزار شهید بسیجی ایران و هزاران شهید بسیجی غیر ایرانی.

به قول عزیزان مداح بند آخر من و التماس دعا! البته اونها بعد از این جمله دست کم نیم ساعت میخونن.

بند آخر:
سلام و درود خدا بر مردان و زنانی که جانشان را برای انقلابشان فدا کردند. یکی در جنگ ، یکی در حوزۀ دانش و دیگری در راه تأمین امنیت. اگر بسیج نبود فتنۀ هشتاد و هشت هم به این راحتی ها مهار نمی شد. دم همۀ بچه بسیجی های با صفا گرم که پشت یک ملت به بودنشان گرم است.

التماس دعا

 

#عارفه_مرادی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۹ ، ۱۱:۲۳
برای فرمانده ام حبیب