عارفه مرادی

تراوشات ذهنی یک نویسنده و شاعر اسدآبادی

عارفه مرادی

تراوشات ذهنی یک نویسنده و شاعر اسدآبادی

آخرین مطالب

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محرم» ثبت شده است

 

یا اخا برخیز و زینب را ببین
آمدم دیدار تو در اربعین

شور تو در جان من باشد روان
زائرم  در کوی تو ای مه جبین

ای نگاهت چشمه ی انوار حق
ای ستون عشق، ای حبل المتین!!

در عزایت شمعِ سوزان بوده ایم
اشک ها بر گونه ها چون آتشین

زمزم جوشان شدی در جان ما
تشنه گان سیراب از جام یقین

گفته ها دارم برایت یا حسین
با گلویم بغض گشته همنشین

می بُرید از تن سرت را نابکار
خون فشان شد آسمان ای شاه دین

اسب را می راند در گلزار تو
زخم می زد بر تنت شمر لعین

قطره های خون تو چون می چکید
ناله می زد با خودش روح الامین

نیزه داران را همه در جنب و جوش
بر سر نی آمدی آیات تین

من شدم شرمنده ی آن دخترت
نوگلی در گلعذاران چون نگین

در مقابل چون بدید آن طشت را
چون که دید آن زخم ها را بر جبین

کشته ای بابای من را ای یزید!!
لعن و نفرین ای خدا بر قوم کین

نوحه خوان! دلتنگ آغوش پدر
جان خود را داد به جان آفرین

ای برادر کاروان می رفت و من
دل بریدم از تو با قلبی حزین

#عارفه_مرادی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۰۰ ، ۰۵:۵۳
برای فرمانده ام حبیب

روایتی از کاروان کربلا در روز یازدهم محرم/بعد از عاشورا چه بر سر قافله عشق آمد

 

وای ببین کودکان همره این کاروان
ریزش اشک روان هم به نهان هم عیان

سلسله جنبانشان سرور رضوان حسین
عاشق دریای عشق پادشه این جهان

کو علمت با وفا ای همه خوبی تو را
خون تو شد ساقیا شاخه ی سرو جوان

عترت و نسلت رسول ، گشته به زنجیر و غل
بهر تماشایشان آمده نا مردمان

مهر و مهان، اختران بر سر نی کرده اند
آه چه آمد به سر خون چکد از آسمان

زینب گریان ما دیده چنین ماجرا
محرم این کاروان خم شده همچون کمان

ای که نداری حیا بر شتران هی مکن
جور به اشتر چرا؟ ای همه نامهربان

از در و گوهر سرند سوی کجا می برند
شه به خرابات شام اف به یزید زمان

خطبه بخوان زینبا در پی سجاد ما
برفکنی در جهان پرده از این دشمنان 

دختر سالار دین از غم هجران شهید
بهار غمگین بخوان فتنه ی این کوفیان

  عارفه مرادی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۰۰ ، ۰۹:۰۴
برای فرمانده ام حبیب

زندگی نامه حضرت ابوالفضل العباس(ع),شهادت حضرت ابوالفضل(ع)

 

در جهان معشوقه ها دل می برند
بین عجب در فنشان بس ماهرند

نام و یاد حیدرخیبر شکن
بر زبانم می شود شکر شکن

مقتدا یا سرورم عباس من
از علی دارد نسب این پیلتن

با نهیبی پا نهد بر دجله او
مات این حرکت بشد حتما عدو

چون که حیدر آب کوثر می دهد
این قمر هم درس باور می دهد

این برادر گشته میری نازنین
صد هزاران میمنت ام البنین

دشمنان تیری به مشکش می زنند
ناکسان خنجر به فرقش می زنند

آسمان یا مهر تابان هم زمین
خم شده در سوگ عباسم یقین 

کربلا بر پا ز افکار یزید
عشق آل مصطفی بر ما مزید

من شدم بهار ز الطافت قمر
در رثایش می سرایم این اثر

عارفه مرادی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۰۰ ، ۱۹:۲۴
برای فرمانده ام حبیب

خطبه امام حسین(علیه السلام) در روز عاشوراتو گفتی هل من 

 

تو گفتی هل من ناصر ینصرنی
یعنی کسی نیست که یاریش کنم؟! کسی نیست که دستش را بگیرم؟!
و‌گرنه که تو وقتی خود خدا را داشتی چه نیازی به خلقش؟
خواستی کوفیان را نجات بدهی، تا به دست خودشان آتش جهنم‌شان را شعله‌ورتر نکنند...
و وقتی کسی دست گدایی‌اش را دراز نکرد سمتت؛ دیگر این دنیا جای تو نبود، لیاقت یاری حسین ابن علی(ع) نصیب هر کسی نمی‌شود...
و تو رفتی...
و دنیای پس از حسین(ع) چه دنیایی شد...
این بود قول اهالی کوفه؟
 مگر گرد هم نیامدند و ورق سیاه نکردند و دعوت از تو؟ این بود رسم مهمان نوازی‌شان؟ نمی‌دانم ترس‌شان از ابن‌زیاد بر عشق‌شان به حسین ابن علی(ع)  غلبه کرد یا اصلا آن عشق هم ناشی از تنفر از معاویه بود!
هر کدام با کدامین خصلت راضی به شمشیر کشیدن بر نوه‌ی رسول خدا شدند؟
از دنیا پرستی‌شان بود و چشم داشتن به درهم و دینار؟!
و یا از ترس جان خود و خانواده‌شان؟! دادن جان جز برای امام ارزش دیگری دارد؟!
یا به هر کس وعده‌ی توخالی حکومت داده بودند؟!
حکومت در برابر سر کسی که خود حاکم و سرور جوانان بهشت است؟!
کوفیان بصیرت نداشتند... بی‌بصیرتی می‌تواند تا چقدر تاثیر داشته باشد؟
حافظ قرآن باشی و در برابر قرآن ناطق لشکرکشی کنی؟!
آیا آن‌ها امام زمان خود را شناختند؟
و آیا از فرستاده‌اش، مسلم ابن عقیل، فرمان‌برداری کردند؟
هزاران بار که حج رفته باشی و نماز اول وقت خوانده باشی؛ به گفته پیامبرمان اگر امام عصرت را نشناسی مرگت، مرگ جاهلیت خواهد بود... مانند یک بت‌پرست... و اگر شناختی، خود و جانشینش در زمانت را آنگاه سرت را در مقابل جدش در قیامت بالا می‌گیری و با افتخار می‌گویی که امامم را تنها نگذاشتم و به یاریش شتافتم ... هم پشت او و هم پشت مسلم‌ابن‌عقیل زمان را خالی نگذاشتم. در هر کجا و در هر زمان به فرمانش را سراپا گوش دادم و لباس رزم به تن، آماده‌ی آمدن امام شدم تا در رکابش باشم و ان‌شاءالله جزو یارانش...
آن‌وقت در قیامت خدا را صدهزار مرتبه شکر می‌کنی که امامت تو را یاری کرد و از باتلاق دنیا پایت را بیرون کشید و نه تو امام را...
عارفه مرادی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۰۰ ، ۱۱:۴۷
برای فرمانده ام حبیب