عارفه مرادی

تراوشات ذهنی یک نویسنده و شاعر اسدآبادی

عارفه مرادی

تراوشات ذهنی یک نویسنده و شاعر اسدآبادی

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کربلا» ثبت شده است

 

یا اخا برخیز و زینب را ببین
آمدم دیدار تو در اربعین

شور تو در جان من باشد روان
زائرم  در کوی تو ای مه جبین

ای نگاهت چشمه ی انوار حق
ای ستون عشق، ای حبل المتین!!

در عزایت شمعِ سوزان بوده ایم
اشک ها بر گونه ها چون آتشین

زمزم جوشان شدی در جان ما
تشنه گان سیراب از جام یقین

گفته ها دارم برایت یا حسین
با گلویم بغض گشته همنشین

می بُرید از تن سرت را نابکار
خون فشان شد آسمان ای شاه دین

اسب را می راند در گلزار تو
زخم می زد بر تنت شمر لعین

قطره های خون تو چون می چکید
ناله می زد با خودش روح الامین

نیزه داران را همه در جنب و جوش
بر سر نی آمدی آیات تین

من شدم شرمنده ی آن دخترت
نوگلی در گلعذاران چون نگین

در مقابل چون بدید آن طشت را
چون که دید آن زخم ها را بر جبین

کشته ای بابای من را ای یزید!!
لعن و نفرین ای خدا بر قوم کین

نوحه خوان! دلتنگ آغوش پدر
جان خود را داد به جان آفرین

ای برادر کاروان می رفت و من
دل بریدم از تو با قلبی حزین

#عارفه_مرادی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۰۰ ، ۰۵:۵۳
برای فرمانده ام حبیب

روایتی از کاروان کربلا در روز یازدهم محرم/بعد از عاشورا چه بر سر قافله عشق آمد

 

وای ببین کودکان همره این کاروان
ریزش اشک روان هم به نهان هم عیان

سلسله جنبانشان سرور رضوان حسین
عاشق دریای عشق پادشه این جهان

کو علمت با وفا ای همه خوبی تو را
خون تو شد ساقیا شاخه ی سرو جوان

عترت و نسلت رسول ، گشته به زنجیر و غل
بهر تماشایشان آمده نا مردمان

مهر و مهان، اختران بر سر نی کرده اند
آه چه آمد به سر خون چکد از آسمان

زینب گریان ما دیده چنین ماجرا
محرم این کاروان خم شده همچون کمان

ای که نداری حیا بر شتران هی مکن
جور به اشتر چرا؟ ای همه نامهربان

از در و گوهر سرند سوی کجا می برند
شه به خرابات شام اف به یزید زمان

خطبه بخوان زینبا در پی سجاد ما
برفکنی در جهان پرده از این دشمنان 

دختر سالار دین از غم هجران شهید
بهار غمگین بخوان فتنه ی این کوفیان

  عارفه مرادی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۰۰ ، ۰۹:۰۴
برای فرمانده ام حبیب