عارفه مرادی

تراوشات ذهنی یک نویسنده و شاعر اسدآبادی

عارفه مرادی

تراوشات ذهنی یک نویسنده و شاعر اسدآبادی

آخرین مطالب

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عارفه مرادی» ثبت شده است

eef61c26-6731-4f16-8cf3-d33d0fe0b508_dmhb.jpg

 

انتخاب اول من  تو هستی 
برای همیشه «انگشت»خویش را 
به نام عشق رنگین کردم 
آری!! همان که به تو «اشاره» میکند ...


عارفه مرادی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۰۰ ، ۱۸:۳۸
برای فرمانده ام حبیب

 

هرگز جنگ را ندیدم زیرا پلک هایم را در سرزمین پرمهری گشودم که آرامش و روشنی اش را دستخوش دلاوری ها و شجاعت مردانی امثال تو بود.
اما امروز درست در وقت فراغت، جنگی سخت، درون وجودم را احاطه کرد و من با تمام وجود لرزش شانه هایم را احساس کردم . از درون درد می کشیدم و در سکوت همیشگی ام با بغض های سرخورده خودم را می جویدم . فراموشم نخواهد شد لحظه ای که قرار بود تن بی سرت را به آغوش خاک بسپارند. اما از تو چیزی نمانده بود زیرا آتش دشمن بی رحمانه بال و پرت را سوزانده بود همان لحظه ای که در هوای پرواز و آسمانی شدنت شهدشیرین شهادت را بر روی لبهایت می چشیدی مانیز برای دوباره دیدن تو باران اشکهایمان را بی دریغ برکویر تشنه ی گونه هایمان جاری می کردیم.
تو طالب شهادت بودی و ما چشمهایمان در غم عظیم فراغت بی امان می گریید، هرچند که می دانستیم دل به اولیای خدا داده بودی و با خود او معامله کردی و جز شهادت خالصانه در راه وطن اجر و مزدی نمی خواستی اما ما به احترام تک تک لاله های سرخی که برای آرامش مان از جان گذشتند و قدم در جبهه های نبرد نهادند همان مردان بی ادعایی که آمدند اما نه شبیه آن روزی که به جنگ می رفتند و مردانی که هرگز راه رفته را برنگشتند. ما به احترام خون پاک تو تو قیام خواهیم کرد اما هیچ گاه مغلوب افکار پلید شوم اهریمنان نخواهیم شد. تو بزرگترین درسی هستی که مرورت بصیرت و آگاهی را در وجودمان بیش تر ازقبل بارور می کند.


عارفه مرادی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۰۰ ، ۰۸:۳۶
برای فرمانده ام حبیب

عکس نوشته تسلیت شهادت حضرت علی ع

 

شده یا علی کلامم که دهد به جان طراوت
شه لافتی که باشد سخنش پر از حلاوت

قلم از علی نویسد که جهان به شور بینم
برود ز کف قرارم، ز برای شاه دینم

به جز از علی نباشد که برد چنین سعادت
که به کعبه اش ولادت و به مسجدش شهادت

به مبیت خوف و وحشت، شده مظهر رشادت
همه در شگفت و حیرت،  سر ما و این ارادت

چه بخوانمش علی را که بیان آن ندانم
ز کفم ربوده دل را، تب عشق او به جانم  

 به میان جنگ با کفر، ز خطای عَمر نادان 
گذرد ز این وقاحت، که بود رضای یزدان

به قدیر معرفت شد ز کلام ناب احمد
تن با صفاش دارد،  ز بهشت بوی سرمد

به سلاح زهر و کینه سر حیدرم شکسته
شکند دو دست ظالم چو کمر به کفر بسته

شب تار، لقمه نانی بدهد به آن یتمیان
ز نگین پادشاهی گذرد ز صدق و ایمان

دل عاشقان کویت بتپد به عشق رویت
به نسیم صبحگاهی برسان به ما تو بویت

شده ام غلام کویش و به عشق تار مویش
به امید آن نشینم که خورم می سبویش

نفسی نمانده بهار،غم دل چگونه گویی
به جهان، تو همتی کن که رهش همیشه پویی
 
عارفه مرادی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۳:۵۸
برای فرمانده ام حبیب

e34f5c51-354b-4799-83ee-23754e95d0a3_6by7.jpg

 

نوشید مینای شهادت مست رفت
الگوی او عباس شد بی دست رفت 
جولانگه سیمرغ تا افلاک است
پرواز کرد از ارتفاع پست رفت  
فرزانه ای در مکتب اسلام بود 
او هم به یاران خودش پیوست رفت
فزت و ربّ الکعبه دائم ذکر او 
با زهد خود از دام شیطان رست رفت 
او ماجرایی داشت با محبوب خود 
با یک اشاره سمت او سرمست رفت
در باور و قاموس «قاسم» مرز نیست 
دور از وطن بار سفر را بست رفت

عارفه مرادی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۳:۵۵
برای فرمانده ام حبیب