عارفه مرادی

تراوشات ذهنی یک نویسنده و شاعر اسدآبادی

عارفه مرادی

تراوشات ذهنی یک نویسنده و شاعر اسدآبادی

آخرین مطالب

لانه ات را بساز

دوشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۹، ۰۴:۴۳ ب.ظ

 

صدای تیر و گلوله همه جا را پر کرده بود. سنگ آرام گوشه ی خرابه نشسته بود و به آسمان نگاه می کرد کبوتری توی آسمان پرواز می کرد.
کبوتر که دور شد سنگ رویش را به سمت ساختمان چرخاند. 
صدایی شنید:«حیف شد ساختمان زیبایی بود»
به طرف صدا برگشت. کبوتر را دید که کنارش نشسته. سنگ آرام تکانی خورد، آهی کشید گفت:«بله خیلی زیبا بود قبلا خانه ی من بود. وقتی خرابش کردند آمدم اینجا»
کبوتر بالش را باز و بسته کرد:«من هم روی بامش لانه داشتم، جوجه داشتم زندگی داشتم»
سنگ لب های سنگی اش را جمع کرد و پرسید:«لانه و جوجه هایت الان کجا هستند؟»
کبوتر سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت. چشمان پر اشکش را به زمین دوخت. سنگ سرش را بالا گرفت و گفت:«دوباره بساز! یک لانه ی خوب و راحت و زیبا بساز»
کبوتر با چشمان گرد به سنگ نگاه کرد و گفت:«کجا؟ می بینی که همه جا خراب شده، کجا لانه بسازم؟ اصلا اگر بسازم دوباره خرابش میکنند»
سنگ چشمانش را بست و گفت:«من و دوستانم هر روز همراه بچه های شهر به جنگ با دشمن می رویم مطمئن باش ما پیروز می شویم و دشمن را از این شهر دور می کنیم»
سنگ تکان محکمی خورد سریع چشمانش را باز کرد. خودش را توی دستان پسرکی دید کبوتر توی آسمان پرواز می کرد. سنگ بلند گفت:«لانه ات را بساز ما پیروزیم»

#غزه
#عارفه_مرادی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۰/۲۹
برای فرمانده ام حبیب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی